داستان تامل برانگیز و خواندنی خط لوله پابلو و برونو
دریافت
مدت زمان: 10 دقیقه 15 ثانیه
( حجم : 5 مگابایت )
آن دور دورها در یک روستای کوچک نزدیک یک دره قشنگ دو دوست بودند به نام پابلو و برونو.
آنها هر دو جوان بودند و آرزوی زندگی بهتری را برای خود داشتند.
آنها اغلب در مورد رویای خود که چگونه موفقترین فرد روستا خواهند شد با هم بحث و گفتگو میکردند.
آنها بیمی از سخت کار کردن نداشتند و دنبال فرصتهایی میگشتند که به رسیدن اهداف و تحقق رویاهایشان کمک کند.
یک روز، فرصتی به آنها معرفی شد.
کدخدای روستا تصمیم گرفت دو کارگر بگیرد تا از چشمه بالای کوه پس از عبور از دره برای روستا آب بیاورند.
قرار شد که بهازای هر سطل آب که به روستا تحویل میدهند، مزد بگیرند.
برونو و پابلو با اشتیاق به سراغ این کار رفتند.
هر روز از صبح تا عصر سطلها را از چشمه میآوردند و به چشمه میبردند.
آنها سخت کار میکردند تا آب روستا را تامین کنند.
عصرها با دستمزد روزشان به خانه برمیگشتند.
برونو از شغلش و پولی که به دست میآورد راضی بود؛ او مطمئن بود که با این شغل به آرزوهایش خواهد رسید.
برونو فکر کرد که برای افزایش دستمزدش میتواند در هر رفت و برگشت سطلهای بزرگتری را حمل کند تا آب بیشتری بیاورد.
او معتقد بود که با درآمد بیشترش، به زودی خواهد توانست که یک گاو وخانه رویاهایش را بخرد.
اما پابلو راضی نبود. در پایان روز کمر و دستانش درد میگرفتند و او از پا میافتاد. او به دنبال راه حل آسانتری برای به دست آوردن پول بیشتر بود.
یک روز فکری به ذهن پابلو رسید.
او به فکر راهاندازی لولهکشی از چشمه کوهستان به روستا برای آبرسانی بود.
با این لوله کشی او میتوانست آب بیشتری به روستا برساند بدون این که مجبور باشد از چشمه به روستا سطل حمل کند.
خیلی زود، فکرش او را هیجانزده کرد و برنامه اش را شروع کرد.
البته پابلو فکرش را با دوستش، برونو در میان گذاشت و از او خواست به او بپیوندد و به ساختن لوله کشی کمک کند.
به نظر برونو این فکر احمقانه بود.
برونو تنها به این فکر میکرد که با پولش امروز چه میتواند بخرد و چگونه میتواند سریعتر پول بگیرد.
او فکر میکرد که راه اندازی لوله کشی رسیدن به اهدافش را کندتر میکند.
در عوض، برونو از سطلهای بزرگتری استفاده کرد و بیشتر میرفت و می آمد تا آب بیاورد.
او مطمئن بود که با این راه پول بیشتری به دست خواهد آورد.
پابلو تصمیم گرفت که روی یک نوار خط لوله بسازد.
او میدانست که ساخت آن آسان نخواهد بود
و برای کامل کردن خط لوله باید وقت بگذارد.
پابلو میدانست که اتمام آن ممکن است چندین سال وقت بگیرد.
ولی ذهنش را روی هدفش متمرکز کرد.
او هر روز کار میکرد و مثل روزهای گذشته سطل آب حمل میکرد؛ اما آخر هفته ها و در وقتهای آزادش سخت کار میکرد تا خاک سنگلاخ را بکند و خط لوله اش را بسازد.
در ماه اول تنها چیز بسیار کمی از کارش دیده شد.
برونو و روستاییان کف میزدند و او را مسخره میکردند.
آنها او را پابلوی لوله کش صدا میزدند.
در طول این مدت درآمد برونو دو برابر شد.
او حالا دیگر یک گاو و خانه بزرگتر خریده بود.
شیوه زندگی او عوض شد.
او حالا بعد از کار وقتش را در بار میگذراند و از دستمزدهای بیشترش برای آبرسانی لذت میبرد.
آنچه که او درک نمیکرد این بود که بدنش داشت به خاطر هرروز سطل حمل کردن خمیده میشد.
صورتش خسته و بدنش کوفته به نظر میرسید
خیلی زود او به دلیل فرسودگی بدنش کمتر و کمتر آب حمل میکرد.
پابلو ماهها و ماهها کار میکرد. به زودی یک سال گذشت و سپس سال دوم.
بالاخره پابلو خط لوله اش را تمام کرد.
حالا او از خط لوله اش به جای حمل سطل برای آبرسانی به روستا استفاده کرد.
حالا پابلو بیشتر از هر وقت دیگری پول به دست میآورد.
آب همچنان در روستا جریان داشت در حالی که پابلو کار نمیکرد.
وقتی او میخورد و میخوابید، آب جریان داشت.
پابلو خوشحال بود و به فکر بکر، پافشاری و سختکوشیش میبالید.
حالا تا وقتی که آب در خط لوله اش جریان داشت، درآمد او نیز جریان داشت.
داستان برونو و پابلو بازتابی از زندگی است.
کار آنها کار بیشتر آدمهایی را تداعی میکند که میخواهند پولدار شوند.
برونو با استفاده از سطل پول به دست میآورد.
او سطل به دست از چشمه به روستا میرود و میآید تا درعوض پول کسب کند.
برای افزایش حقوقش او یا باید بیشتر به چشمه برود و یا از سطلهای بزرگتری استفاده کند.
روال معمول در زندگی واقعی این است که با سختتر کار کردن درآمدمان را افزایش دهیم؛
مثلا اضافه کاری کنیم یا شغل دومی داشته باشیم.
ما با پذیرفتن پستهای پردرآمدتر، اندازه سطلهایمان را نیز بزرگتر میکنیم که بیشتر وقتها شامل گذاشتن وقت بیشتر برای این شغلها میشود
بیشتر ما مانند برونو وقت و زمان را با هم مبادله میکنیم.
میدانیم که هرکس تنها روزی 24 ساعت وقت دارد و ممکن نیست که همه وقتمان را صرف به دست آوردن پول کنیم.
سختترین موقع وقتی است که ما دیگر نمیتوانیم به خاطر کهولت سن، سلامتی یا دلایل دیگر به ازای وقتمان پول به دست آوریم. آن وقت درآمد ما متوقف میشود.
اما پابلو چه کرد؟
پابلو بسیار عاقلانه همه وقتش را صرف درآمدی محدود نکرد،
بلکه قسمتی از وقتش را صرف ساختن خط لولهکشی کرد.
او میدانست که خط لوله، تا زمانی که آب جریان دارد، میتواند درآمد نامحدودی تولید کند.
درآمدی نامحدود که به وقتی که هرروز کار کرد ارزش میبخشید.
پابلو میدانست که شاید روزی به خاطر کهولت سن یا سلامتی دیگر نتواند از وقت موجودش برای پول به دست آوردن استفاده کند.
پابلو میدانست که تنها با سخت کار کردن برای ساختن خط لوله، میتواند فکرش را عملی کند.
بعد از اینکه خط لوله کامل شد، پابلو برای اینکه مطمئن شود درآمدش ادامه دارد، میتوانست جریان آب را زیر نظر بگیرد و به آن رسیدگی کند.
پابلو نشان داد که برای کسب درآمد، ما همیشه مجبور نیستیم که مسقیما وقت را با پول تعویض کنیم
واقعا راه حلهای بهتری نیز وجود دارند.
شما چطور؟
آیا شما هنوز مانند برونو هستید که مسقیما وقتش را با پول مبادله میکند یا اینکه میخواهید مانند پابلو باشید و برای کسب درآمد نامحدود خط لوله بسازید و به آن رسیدگی کنید؟